جدول جو
جدول جو

معنی شش قبرغه - جستجوی لغت در جدول جو

شش قبرغه
(شَ / شِ قَ بُ / بِ غَ / غِ)
شش قبرقه. (آنندراج). رجوع به شش قبرقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش قبرقه
تصویر شش قبرقه
دشنامی به غلامان و کنیزان سیاه پوست
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ قَ بُ / بِ قَ / قِ)
یا شش قبرغه. (مرکب از شش عدد فارسی و غبرقه ترکی به معنی استخوان پهلو) کنایه از شخص احمق: شخصی غلامی داشت بس ابله، روزی گفتش تمام مردم عالم هفت قبرقه دارند و ترا شش است می میری. غلام در رنج دراز افتاد و در این غم بمرد. از آن باز بر شخص احمق اطلاق کنند. و قبرقه استخوان پهلو و کمر آدمی را گویند. (آنندراج) :
شش قبرقه غلام مجهولی
که نه گرجی بودنه کشمیری.
شرف الدین شفایی (از آنندراج).
، دشنامی است که سیاهان را دهند و از آن لجوج خیره سر را اراده کنند. سیاه و شش قبرقه، دشنام یا لقب تنابزی است سیاهان را و از آن لجاج و ستیهندگی او خواهند. عنود. لجوج. سیاه لج باز و ستیهنده. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا